پارمیس، فرشته كوچولوپارمیس، فرشته كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
تاريخ پيوندمانتاريخ پيوندمان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
روز عقدكنانروز عقدكنان، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
روز آشناييروز آشنايي، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
مامان و باباي پارميسمامان و باباي پارميس، تا این لحظه: 43 سال و 18 روز سن داره

بهشت کوچک مامان و بابا

پارمیس بیست و شش ماهه

دختر عزیزم نازگلم ای همه هستیم ای همه دارو ندارم ای روشنی بخش خونه ام بیست و شش ماهگیت مبارک یست و پنج ماه تمام از بودن در کنار تو می گذرد و در طول این مدت بهترین روزهای عمرمان را سپری کرده ایم.. ...
28 فروردين 1394

روز مادر

د ختر عزیزم پارمیس زیبایم دیروز یعنی بیست و یکم فروردین ماه تولد مامان بود که مصادف شده با روز زن و روز مادر. بخاطر  مشکلات کاری دیروز وقت نکردیم تا مامان جونارو ببینیم که امروز دم ظهر برای عرض تیریک خونه مامان جون دایی رفتیم و عصری هم خونه مامان جون داداش... وقتی رفتیم خونه مامان جون داداش مامان جون حموم بود و عمه راحل فقط خونه بود وقتی پرسیدیم عمه حبیبه کجاست عمه راحل گفت که کوروشو بخاطر سرماخوردگیش بستری کرده اند  و الان بیمارستان هستند... بعد که مامان جون از حموم اومد مامان جونو بغل کردی و گلو بهش دادی و بوسش کردی و کلی براش ادا و اصول در آوردی بعد رفتی پیش باباجون کمی هم اونجا نشستی و اومدی و آمدیم خونمون... مامان جون میگف...
23 فروردين 1394

روز سیزده بدر سال 1394

مطابق معمول هر روز صبح از خونه برا کسب روزی حلال راهی مغازه شدم و تا ساعت 4 بعد از ظهر مغازه بودم قرار بر این بود که ساعت 2 بعد از ظهر من و همسری و پارمیس برا بدر کردن سیزده بیرون رویم ولی همسری زنگ زدند و فرمودن که پارمیس خانوم همین الان خوابیدند و بنده عرض کردم هر موقع دختر گلم از خواب بیدار شدند تماس بگیرید تا من خدمتتان برسم ... سر ساعت 4 بود که همسری تماس حاصل نمودند و فرمودند که می تونید تشریف بیاوردید عزیز دردونتون از خواب بیدار شدند. سریع کارارو جمع و جور کرده مغازه رو تعطیل کرده و راهی منزل شدم. درو که باز کردم از پنجره حیاط که نگاه کردم پارمیس و در حال تماشای تلویزیون دیدم شیشه رو به صدا در آوردم کمی این ور و اون ورو نگاه کرد و ...
14 فروردين 1394

سلامی چو بوی خوش آشنایی

سلام بر همه هستی من سلام بر همه دنیای من سلام بر پارمیس زیبایم سلام بر نور چشمان بابا دختر عزیزم پارمیس زیبایم امروز دهمین روز از بهار سال 1394 می باشد و به سرعت ده روز از سال نو گذشت و همینطور زندگی در حال گذر است و تو عزیزدلم روز بروز بزرگ و بزرگتر میشوی و هر لحظه شیطونتر میشوی و من با دیدن شیطنتها و شیرین زبونیهای تو قند تو دلم آب میشه و نمیدونم اصلا تو این کارا و حرفها رو از کجا در میاری... من که خودم مونده ام ... به مامان میگی مامان پری عروس منه عاشق من(عشق منه) هر موقع که تلفنی باهام حرف میزنی میگی نانی جیش کرده بود دشویی(دستشویی) ششستم(شستم) با حوله خش (خشک) کردم و مانی (پوشاک)کردم و الان خوابوندمش... میگی با مامان پری رف...
10 فروردين 1394

اولین روز از سال 1394 و مراسم عید دیدنی

پارمیس عزیزم دختر خوشگلم امروز اولین از سال 1394 می باشد و ما بعد از ظهر ساعت سه و نیم بعد از خوردن ناهار و کمی استراحت عازم عید دیدنی شدیم... تو لباس خوشگلاتو پوشیدی و کفشاتو پات کردی و راهی شدی و ما هم پشت سر شما آمدیم آخه همه درارو خودتون باید باز کنید و اگه کسی دست بزنه میگی خودم و در و می بندی و دوباره درو باز می کنی و میگی خودم باژ کردم آخ که قربون لهجه نازت برم... خلاصه سوار ماشین شدیم و راهی خونه بابا نبی شدیم( بابای مامان پری) زنگ درو به صدا در آوردیم بابا نبی درو باز کرد و تورو بغل کرد و عید و بهت تبریک گفت و تو مطابقمعمول کفشاتو در آوردی و مرتب سر جاش جفت کردی  و وارد خونه شدی مامان جونو دایی شهرام به استقبالت اومدند و عید...
1 فروردين 1394

لحظه تحویل سال 1394

دختر خوشگلم پارمیس عزیزم لحظه تحویل سال ساعت 2 و 15 دقیقه و 10 ثاتیه صبح روز شنبه بود که تو از صبح از بس که شیطونی کرده بودی خودت گرفتی خوابیدی و لحظه تحویل سال از دلم نیومد که بیدارت کنم تا تو اذیت بشی... دختر خوشگلم بعد لحظه تحویل اومدم بوست کردم و سال نو رو به تو همه زندگیم تبریک گفتم... عزیز دلم از اینکه در کنارمان هستی خیلی خیلی خوشحالیم و خدارو شکرگذاریم که تو رو به ما هدیه داده آخه با وجود تو زندگیمان گرم شده و هرلحظه شاد و خندانیم... دوستت دارم فرشته کوچولوی من... دختر عزیزم بهار د رکنار تو برای من معنی پیدا می کند و تنها با بودن توست که می توانم طعم خوشبختی را بچشم و در زندگانیم خوش باشم شاد باش تا شاد باشم ...
1 فروردين 1394

بهار مبارک

دختر عزیزم پارمیس زیبایم سالی گذشت و سال دیگری از ره رسید و بهار دیگری آغاز گردید و من از صمیم قلبم سال نو رو بر تو دختر خوشگلم تبریک و تهنیت عرض میکنم و امیدوارم که سال نو سالی پر از خوبیها و شادکامیها برای تو عزیزدلم باشد. آرزویم این است که با آغاز بهار هیچ بچه ای در هیچ کجای دنیا مریض نباشد و تو دختر خوبم مثل همیشه سالم و تندرست باشی و به خوبی و خوشی زندگی کنی و یزرگ شوی.... ...
1 فروردين 1394

آخرین روز از سال یکهزار و سیصد و نود و سه

دختر عزیزم پارمیس زیبایم عسلی بابا الان ساعت 23و 50 دقیقه شب است و دیگر چیزی به پایان سال 93 و آغاز سومین بهار زندگیت نمانده است سالی که گذشت سالی پر از فراز و نشیبها بود و پستی و بلندیهای زیادی را پشت سر گذاشتیم ولی هر چه بود گذشت و مهم این بود تو دختر نازینم در این سال سالم و تندرست بودی و در این سالی که گذشت تواناییهای زیادی را کسب کردی ... یکی از بزرگترین تواناییهایت در این سال توانایی حرف زدن بود که با شیرین زبونیات منو دیوونه می کنی... ...
1 فروردين 1394
1